دلایل قرآنی زیارت قبور
علما و مفسران از این آیه استفاده میکنند که رسول خدا (ص) بر سر قبر مسلمانان میرفت یا دعا میکرد یا فاتحه میخواند، بالاخره حاضر میشد و آن این است که خداوند منان، پیغمبر اکرم (ص) را نهی میکند از اینکه بر سر قبر مشرکان یا منافقان بایستد: «لَا تُصَلِّ عَلَىٰ أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدًا وَلَا تَقُمْ عَلَىٰ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کفَرُوا بِاللَّـهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ» (توبه/84)
زیارت قبور در آیات قرآنی از نگاه مرحوم آیت الله سید مرتضی خسروشاهی
کتاب «معنی حدیث الغدیر» نوشته مرحوم حضرت آیت الله سید مرتضی خسروشاهی از علمای برجسته آذربایجان با تحقیقی از استاد سید هادی خسروشاهی و مقدمه امام موسی صدر توسط موسسه بوستان کتاب به زبان عربی منتشر شده است.در انتهای این کتاب مؤلف معزز (ره) رساله «کشف الستر و الاستار عن وجه زیارة الزوار» را الحاق نموده که به اعتراف بعضی از علمای نجف تاسال تألیفش چنین رسالهای در این باب نوشته نشده بود. در همه این رساله شریفه با وجود اخبار کثیر و معتبر و متواتر (که درباره فضیلت زیارت و ثواب زیارت وارد شده است، و هر کسی وسائل الشیعه و مزار و بحار و کامل الزیارة ابن قولویه و غیر آن را سیر نماید مطلع میباشد)، یک حدیث نقل نشده است، بلکه تمام مطالب را از طریق آیات شریفه اثبات نموده که مقبول سنی و شیعه نیز میباشد.
رفتن به قبرستان و ایستادن بر سر قبر مؤمنین و صلوات فرستادن بر آنان، یعنی طلب رحمت از خدا برای آنان، با دلالت قرآن جزء سیره پیغمبر صلی الله علیه و آله بوده است، زیرا در آیه شریفه: «وَلَا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَلَا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ»[۱] آن حضرت صلی الله علیه و آله را از این کار در خصوص منافقین نهی میفرماید که معلوم میشود سیره پیامبر صلی الله علیه و آله در خصوص مؤمنین ایستادن بر سر قبر آنان و دعاء و صلوات فرستادن بر آنان بوده است. اگر کسی بگوید که منظور از ایستادن به سر قبر همان ایستان در مقام دفن است نه ایستادن بعد از دفن برای زیارت؛ در جواب میگوییم:
اولاً لفظ «وَلَا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ» مطلق است، و تقیید و تخصیص دلیل میخواهد[۲].
ثانیاً معنای جمله «وَلَا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ» به جهت (واو) عاطفه لفظ «ابداً» به سر او هم میآید، و مقدر میشود و معنای آن چنین است: (ابداً بر سر قبر او نایست)، یعنی در هیچ زمانی نایست. پس ایستادن به جهت زیارت بعد از دفن (چنانچه مرسوم است در هفته یک مرتبه یا در اربعین میت یا سر سال یا سایر اوقات) را نیز شامل میشود. چنانچه اگر کسی به غلام خود بگوید: «لا تطعم زیدا ابداً و لا تسقه» معنای آن به حکم (واو) عاطفه چنین میشود: «و لا تسقه ابداً» یعنی: (هرگز زید را طعام مده و هرگز او را سیراب مکن در هیچ زمانی).
شاید برای همین دو جهت که ما گفتیم، در تفسیر جلالین در تفسیر آیه شریفه گفته است: «خواه برای دفن خواه برای زیارت [نایست]»[۳]. نیز، همانطور که منظور از قیام، مطلق ایستادن است منظور از صلوات طلب رحمت است نه خصوص نماز میت، زیرا اگر تنها نماز میت مراد باشد لفظ «ابداً» لغو میشود به دلیل اینکه بدیهی است نماز میت یک مرتبه است و در تمام عمر تکرار نمیشود تا به لفظ «ابداً» احتیاج باشد.
اگر کسی بگوید منظور از لفظ «ابداً» بیان استغراق افراد است، یعنی: (به هیچ فردی از افراد منافقین نماز مخوان)؛ در جواب میگوییم: اولاً: استغراق افراد را قبل از لفظ «ابداً» با لفظ «عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ»[۴] بیان فرموده است. ثانیاً: لفظ «ابداً» در زبان عرب موضوع برای بیان استغراق حکم در ازمان است نه در افراد، چنانچه در جای دیگر میفرماید: «وَلَا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدًا»[۵] به این معنا که: (جایز نیست که زوجات او را بعد از وفات او تزویج نمایند ابداً)، یعنی در هیچ زمان اگرچه ده یا بیست سال بعد از وفات پیغمبر صلی الله علیه و آله باشد.
پس معلوم شد که منظور از صلوات، مطلق رحمت است که میتواند در مدت عمر تکرار شود نه تنها نماز میت. بله؛ روشن است که نماز میت هم در عموم آیه داخل است. پس زمانی که به حکم دلالت آیه شریفه ثابت شد که زیات قبور مؤمنین و طلب رحمت نمودن برای آنان جزء سیره پیغمبر صلی الله علیه و آله خدا بوده، چگونه بدعت میشود؟ بلکه به حکم آیات شریفه: «لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[۶]، و: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ»[۷] قطعاً سنت است. بنابراین زمانی که استحباب زیارت قبر مؤمن ثابت شد، زیارت قبر شریف پیغمبر صلی الله علیه و آله و قبور ائمه هدی علیهم السلام چگونه خواهد بود؟[۸] حال آنکه ایشان ارکان دین، و رؤسای مؤمنین هستند که اکمل و افضل و سادات هم مؤمنیناند[۹].
حمد و ثناء اصفیاء و اشاره به شهادت آنان
حمد و ثناء ایشان را گفتن، مصائبی که در راه خدا بر آنان وارد شده را ذکر نمودن، لعنت نمودن قاتلان و ظالمان و راضیشوندگان به فعل ستمکنندگان، سلام دادن بر آنان با وجود اینکه آنان امواتاند به این جهت است که خدای متعال خود همه اینها را در حق برگزیدگان بندگان خودش انجام داده و آنان را مدح نموده است، مانند ثناء در این آیه شریفه: «إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَیَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَکَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ»[۱۰].ما هم مثل همین کارها را در زیارت امام حسین(علیه السلام) انجام میدهیم و میگوییم: «شهادت میدهم بر اینکه تو اقامه نماز کردی، ایتاء زکات نمودی، امر به معروف و نهی از منکر کردی، و خدا را با اخلاص عبادت نمودی تا وقتی که مرگ برای تو رسید».[۱۱]
همچنین، به قتل آنان به ناحق و صبر ایشان بر اذیت در راه خدا در این آیات اشاره فرموده است: «وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ»[۱۲]، و: «وَکَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَکَانُوا ۗ وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ»[۱۳]. ما نیز در زیارات ائمه علیهم السلام همین کار را انجام میدهیم و میگوییم: «شهادت میدهم بر اینکه تو در راه خدا مظلوم کشته شدی و بر آزار و اذیت در راه خدا تنها براى خدا صبر نمودى».
نیز، قاتلین و ظالمین به آنان و راضیشوندگان به فعل آنان را در آیه شریفه: «وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولَئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ»[۱۴] لعنت مینماید. هیچیک از مسلمانان شک ندارد که سلسله انبیا همگی کسانی هستند که خدا به صله آنها امر فرموده است و شکی نیست که قرابت پیامب ما و اهل بیت او نیز چنین است، زیرا در قرآن میفرماید: «قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى»[۱۵].
همچنین شک ندارد که قتل و ظلم و رضا به آنها قطع صله است و این مطلب بدیهی است. همچنین کسی شک ندارد که امام حسین علیه السلام با پیغمبر صلی الله علیه و آله قرابت دارد و پسر دختر او است. ما [شیعهها] در زیارت او میگوییم: «خدا لعنت کند امتی را که تو را کشتند، و خدا لعنت کند امتی را که به تو ظلم کردند، و خدا لعنت کند امتی را که این را شنیدند و به آن راضی شدند، و خدا لعنت کند کسی را که میان تو و میان آب فرات حائل شد».
پس ما [به توفیق خدا] تابعان کتاب خدا، عملکنندگان به آن، هدایتیابندگان به کتاب خدا به مشیت او، و لعنتکنندگانی هستیم که خدا آنان را در کتاب ذکر کرده و فرموده است: «أُولَئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ»[۱۶]، که لعنت میکنیم آن کسی را که خدا لعنت کرده است، و صله میکنیم با آن کسی که خدا به صله او امر کرده است، و قرابت پیغمبر صلی الله علیه و آله او را به جهت اجر برای رسالت او دوست میداریم.
همچنین، خداوند در کتاب خود بر بندگان برگزیدگانش سلام داده است، و در بیان علت سلام دادن خود به آنان میفرماید: زیرا آنان نیکوکار بودند، آنجا که میفرماید: «سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِیمَ * کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ * إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ»[۱۷]، و: «سَلَامٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ * إِنَّا کَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ * إِنَّهُمَا مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ»[۱۸]، و: «قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلَامٌ عَلَىٰ عِبَادِهِ الَّذِینَ اصْطَفَى»[۱۹]، و نمونههای دیگری از آیات. ما هم در زیارت ائمه علیهم السلام چنین میکنیم و از نزدیک و دور به آنان سلام میدهیم و میگوییم: «سلام بر تو باد ای پسر پیغمبر، سلام بر تو باد ای ولیّ خدا و پسر ولیّ خدا، سلام بر تو باد ای برگزیده خدا» و امثال این کلمات که مشتمل بر مدح و ثناء و ذکر مصیبت آنان است.
شفاعت و استشفاع
شفیع بردن صاحب قبر به درگاه خدا به این جهت است که خداوند خودش در قرآن به این کار ترغیب کرده و میفرماید: «وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ»[۲۰]. خداوند در این آیه مقام و مرتبه پیغمبر صلی الله علیه و آله خود، و جلالت و احترام و قرب منزلت او را بیان فرموده است، که اگر در میان مستحقین عذاب باشد به خاطر وجود، و جلالت، و احترام پیامبر صلی الله علیه و آله آنان را عذاب نمیکند.طبیعت انسان چنین است که اگر نزد پادشاه مقصر باشد و بداند مقام و مرتبه کسی از مقربان و امنای دولت نزد پادشاه به این درجه است او را به درگاه پادشاه شفیع میکند و به دامن او متوسل میشود و میگوید: «تو را قسم میدهم به فلان، به جان عزیز او و مقام و مرتبه او که از تقصیر من بگذری، و عفو فرمائی، و مرا صدقه سر او فرمائی». چنانچه ما میگوئیم: «ای خدا از تو میخواهم و تو را قسم میدهم به پیغمبر رحمت خود که از تقصیر ما بگذری، و گناهان ما را ببخشی».
اگر کسی دلالت آیه را انکار نماید و بگوید: «آیه شریفه ترغیب به شفیع آوردن نمیکند»، باید دلالت آیه را بر ترغیب به استغفار انکار کند و بگوید: «آیه نه ترغیب به استشفاع میکند و نه ترغیب به استغفار»، و بدیهی است که این سخن خارج از منطق است، زیرا هیچ کس شکی ندارد که آیه شریفه گناهکاران را به استغفار ترغیب میکند تا از آنان رفع عذاب شود.
اولاد یعقوب هم برای بخشش گناه خود پدرشان را به درگاه خدا شفیع قرار دادند چون میدانستند که او مقرب درگاه خدا است، پس به او متوسل شدند و گفتند: «قَالُوا یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ»[۲۱]، و پدرشان این را از آنان قبول نمود، و آنان را رد ننمود و نگفت: استشفاع غلط است، بلکه به آنان وعده داد و گفت: «قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی»[۲۲]. پس چگونه ما گناهکاران این مطلب را از پیغمبر صلی الله علیه و آله خودمان نخواهیم و به او متوسل نشویم حال آنکه او نزد خدا از یعقوب مقربتر است و رأفتش به ما از رأفت یعقوب به اولادش بیشتر است؟ چنانچه خدا درباره پیغمبر صلی الله علیه و آله میفرماید: «حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ»[۲۳].
واضحتر از آیه سابق از جهت دلالت بر استشفاع و توسل بر پیغمبر صلی الله علیه و آله و بزرگتر از آن در ترغیب بر این امر، این آیه شریفه است: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِیمًا»[۲۴].
آیا آمدن گناهکار نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله و درخواست او از پیغمبر صلی الله علیه و آله که برای او از خدا طلب مغفرت نماید، توسل به پیغمبر صلی الله علیه و آله و شفیع بودن پیغمبر صلی الله علیه و آله به درگاه خدا نیست؟ یا اینکه مغفرت خدا بعد از استغفار نمودن رسول خدا صلی الله علیه و آله چنانچه صریح آیه است، از جهت شفاعت پیامبرش برای آنان از سوی خدا پذیرفته نیست؟
حال آنکه معلوم است پیغمبر صلی الله علیه و آله در آیه شریفه: «مَا مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ»[۲۵] داخل در مستثنی است و از جانب خدا در شفاعت کردن به ذنوب امت خود در دنیا قبل از آخرت مأذون است. خدا شفاعت او و اهل بیت او را روزی ما قرار دهد.
همچنین از این آیه شریفه معلوم شد که خانه پیغمبر صلی الله علیه و آله داخل در خانههائی است که خدا اذن داده است رفعت یابند و اسم خدا در آنها ذکر شود، زیرا در این آیه گنهکار را ترغیب نموده که به خانه او بیاید، و از او التماس استغفار نماید، و خودش نزد او استغفار نماید. و روشن است که استغفار از او یا از رسول او مستلزم ذکر اسم خدا است.
پس خدا به ذکر اسم او در خانه پیغمبر صلی الله علیه و آله اذن داده است. بلکه از بعضی آیات شریفه ظاهر میشود که استشفاع به پیغمبر صلی الله علیه و آله ـ و توسل به او برای اینکه ایشان استغفار نماید ـ در میان مسلمانان امری شایع بوده است، به جهت اینکه یکدیگر را به این مطلب دعوت مینمودند و تنها منافق از قبول این مطلب اباء و امتناع مینمود. چنانکه خدای تعالی در سوره منافقین درباره آنها فرموده است: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُءُوسَهُمْ وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَکْبِرُونَ»[۲۶].
اگر کسی توهم نماید که این مطلب مختص به زمان حیات پیغمبر صلی الله علیه و آله است زیرا میت قادر به سخن گفتن و طلب نمودن و و دعا و استغفار نیست؛ این توهم بسیار سخیف است. زیرا پیغمبر صلی الله علیه و آله بعد از وفات هم در نزد پروردگار خود زنده و مرزوق است و هر کس اینطور باشد، قادر به سخن میشود.
چنانچه خدای تعالی در حق شهداء میفرماید: «فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ»[۲۷].
بدیهی است کسی که میتواند به فلان کس بگوید: «مترس و محزون مباش» میتواند بگوید: «خدایا فلان کس را بیامرز». این آیه شریفه در حق کسانی نازل شده که در برابر پیغمبر صلی الله علیه و آله شهید شده و جان خود را برای او فدا کردهاند پس در حق خود پیغمبر صلی الله علیه و آله چگونه خواهد بود حال آنکه ایشان آقای همه آنان است؟
همچنین اگر کسی توهم نماید و بگوید که پیغمبر صلی الله علیه و آله زنده و مرزوق است و قادر به کلام است اما در حالت موت صدای امت خود، و توسل و التجاء ایشان را نمیشنود تا اینکه در حق آنان شفاعت و استغفار نماید؛ نیز توهم سخیفی است. زیرا بدیهی است هر کس که چنین است، یعنی نزد پروردگار خود زنده باشد، روزی بخورد و فرح نماید و به دیگران مژده دهد، میشنود و میبیند و میداند.
بلکه پیامبر صلی الله علیه و آله علاوه بر این که سلام و اذن مخاطب نمودن، و استغاثه و التجاء نمودن کسی را به خود میداند و میشنود، جمیع آنچه از امت صادر میشود، از اعمال و اقوال و افعال میداند. اگرچه ما نحوه علم او را ندانیم ولی اینقدر میدانیم که میداند، زیرا اگر نداند شهادت دادن او به چیزی که آن را نمیداند صحیح نخواهد بود، و بدیهی است شهادت بدون علم عقلاً و شرعاً قبیح است.
حال آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله طبق نص قرآن مجید شاهد امت خود است: «فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِیدًا * یَوْمَئِذٍ یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَعَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ وَلَا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدِیثًا»[۲۸]، و: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا»[۲۹].
اگر کسی ادعا نماید که راست است پیغمبر صلی الله علیه و آله شاهد بر اعمال امت است، اما شهادت او درباره کسانی است که در زمان او حضور داشتند نه کسانی که بعد از وفات او به دنیا آمدهاند، و شهادت او به کسانی اختصاص دارد که در زمان حیات او حاضر بودهاند، باید ادعا نماید که بشارت و انذار او نیز به کسانی اختصاص دارد که در زمان او حاضر بودهاند. و نمیتوان چنین گفت زیرا بطلان آن بدیهی است.
به این ترتیب معلوم شد که کلام شیخ عبدالوهاب، که درباره او حکایت کردهاند عصا را در دست گرفته و اشاره به عصای خود نموده و گفته این عصای من از محمد افضل است، زیرا ضرر و نفع میرساند و محمد میت است و نفع و ضرر نمیرساند![۳۰] ؛ کلامی دور از حق است و ناشی از عدم تأمل در آیات شریفه است.
زیرا از طریق آیات شریفه قدرت پیغمبر صلی الله علیه و آله را برای شفاعت و استغفار گناهان امت، هم در حال حیات و هم در حال ممات، ثابت نمودیم؛ و کدام نفع از این بزرگتر است؟ در حالی که عصای او تنها در دنیای فانی نفع میرساند.
بوسیدن قبر، دیوارها، ضریح و در، و مالیدن چشمها بر آنها نیز از نظر عرف و عقلا تعظیم صاحب قبر است، و خداوند در آیه شریفه: «فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ»[۳۱] به تعظیم پیغمبر صلی الله علیه و آله ترغیب نموده است. تعزیر عبارت است از تعظیم و توقیر، و در تعظیم حقیقت شرعی نیست [و مثل نماز معنای شرعی ندارد] بلکه عرفی است و بوسیدن آنچه ذکر شد تعظیم صاحب قبر است.
چنانچه بوسیدن جلد قرآن، که از مقوله کلام است و خطوط از آن حکایت میکند، و بوسیدن اوراق آن و خط آن و مالیدن چشمها بر آن عرفاً تعظیم نسبت به قرآن است، و در نزد عرف عقلا مثل بوسیدن دست پیغمبر صلی الله علیه و آله در زمان حیات او است که تعظیم و اکرام او است. پس بوسیدن دیوارها برای کسی که دست او به دست [پیغمبر صلی الله علیه و آله] نرسیده بدل از بوسیدن دست او است، و مجنون عامری چه نیکو گفته است: «به شهرها گذر میکنم. به شهر لیلی. این دیوار و آن دیوار را میبوسم و محبت شهرها به قلب من نرسیده بلکه محبت لیلی که ساکن آن دیار است به قلب من رسیده و از آن محبت این دیوار و آن دیوار را میبوسم»[۳۲].
خفض جناح نسبت به صاحب قبر
خفض جناح یعنی تذلل کردن و اظهار تواضع و کوچکی نمودن به صاحب قبر را خدا در حق والدین امر فرموده و میفرماید: «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا»[۳۳]. ما را چه شده است که برای والدین خفض جناح مینمائیم و میگوئیم: «رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا» اما بر کسی که به مراتب اعظم از حق تربیت والدین است و حتی به ما از نفسهای خودمان اولی است خفض جناح ننمائیم و نگوییم: خدایا صلوات بفرست به پیغمبرت، پیغمبر رحمت، چنانچه ما را از حیرت ضلالت، هدایت کرد و به توحید تو ارشاد نمود، احکام دینت را به ما تعلیم داد، ما را از شرک و جهالت خلاصی داد، و به ما قرآن مجید و حکمت، یعنی طریق رضای تو را تعلیم نمود؟اگر مطلق تعظیم و کوچکی نمودن عبادت و شرک به خدا باشد هر آینه خدا در حق پیغمبر صلی الله علیه و آله و والدین به آن امر نمیکرد، زیرا بدیهی است عبادت غیر خدا حرام است ولو پیغمبر صلی الله علیه و آله باشد، یا پدر باشد، یا بت باشد یا غیر اینها. چطور میتوان گفت که مطلق تعظیم و تذلل عبادت است، حال آنکه تمام فرقهها حتی فرقه وهابیت در مقابل سلطان خود تعظیم و تذلل میکنند؟ آیا این عبادت سلطان است؟ بلکه خدا امر به تعظیم در مقابل آدم مینماید و میفرماید: «اسْجُدُوا لِآدَمَ»[۳۴]. آیا خدا آنها را به عبادت آدم امر فرموده است؟!
خلاصه کلام ما برای پیغمبر صلی الله علیه و آله نماز نمیخوانیم و روزه نمیگیریم و حج بهجا نمیآوریم مگر برای اینکه او ما را نزد خدا مقرب نماید، چنانچه بتپرستها گفتند: «مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى»[۳۵]، و چنانچه فرعون بتها درست کرد و به قوم خود امر نمود آنها را عبادت کنند و گفت: «اینها معبودهای شما هستند، پس اینها را عبادت کنید تا شما را به من مقرب نمایند و من هم رب اعلای شما هستم» چنانکه بعضی از مفسرین عامه[۳۶] در معنی آیه شریفه: «وَقَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَیَذَرَکَ وَآلِهَتَکَ»[۳۷] گفتهاند.
ما عبادت نمیکنیم مگر برای خدا، و تفاوت میان ما و شما این است که شما پیغمبر صلی الله علیه و آله را مثل سایر اموات جماد محض و لایضر و لا ینفع میدانید ولی ما پیغمبر صلی الله علیه و آله را در حال موت نیز زنده و نزد پرورگار مرزوق میدانیم، او را به آنچه امت او عمل میکنند عالم میدانیم، نسبت به او تعظیم مینماییم، برای او پر ذلت میگشائیم، و اعتقاد داریم این هم یک عبادت برای خدا است، زیرا خدا در قرآن به تعظیم او ترغیب فرموده است. ما معتقدیم که پیغمبر صلی الله علیه و آله در حال موت نیز قادر است برای ما صلوات بفرستد و از خدا برای ما ما طلب رحمت و مغفرت نماید، و طلب مغفرت پیغمبر صلی الله علیه و آله از خدا برای خود را اسباب تقرب میدانیم، و امید داریم که خدا به این جهت ما را به رحمت خود داخل نماید.
چنانچه بعضی از اعراب اینطور میکردند و این عقیده را داشتند، و خدا در قرآن از آنان حکایت میکند و میفرماید: «وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَنْ یَتَّخِذُ» تا آنجا که میفرماید: «مَا یُنْفِقُ قُرُبَاتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ»[۳۸]. اما این کار را اسباب قربت به پیامبر برای ورود به رحمت خداوند میدانستند. اگر این مطلب عبادت و شرک به خدا بود پس خدا چطور آنها را مدح و ثنا کرد و کار و عقیده آنان را تمجید نمود؟ بنابراین دلیلی ندارد که ما از اعراب کمتر باشیم، و فهم و ادراک ما از آنان ناقصتر باشد و حال آنکه ما بادیهنشین نیستیم و سکنه شهرها هستیم. و به تحقیق خدا با فهم و ادراک و عقل و ذهن سلیم و فکر عمیق بر ما منت گذاشته است.
حاصل آنکه، یکدفعه انسان برای پیغمبر صلی الله علیه و آله عبادت میکند که او آن را نزد خدا مقرب نماید مثل بتپرستان، و این شرک و کفر است. و یکدفعه جز خدا عبادت کسی را بهجا نمیآورد، نه عبادت پیغمبر صلی الله علیه و آله و نه غیر پیغمبر صلی الله علیه و آله ، ولی پیغمبر صلی الله علیه و آله را مقرب درگاه خدا میداند و شفاعت و طلب رحمت و مغفرت او را از خدا نیز اسباب قرب و نجات خود میداند؛ این شرک در عبادت نیست، بلکه این هم کار خوبی است که خدا در قرآن آن را تصدیق کرده و به آن ترغیب نموده است. این چه ربطی به شرک دارد؟ هر کس این را شرک بداند عبادت و توسل و استشفاع را از هم تمیز نداده، و به حقیقت هیچ یک از اینها نرسیده، و از روی نافهمی به کارهای مسلمانان خردهگیری نموده است.
بناء حرم و قبّه
بناء حرم و قبه بر قبر شریف و تعمیر آن در وقت خراب شدن؛ از چند وجه بدعتی ندارد:وجه اول؛ آنکه ما با آیات کریمه استحباب زیارت قبر پیغمبر صلی الله علیه و آله و دعا و استغفار نمودن در نزد او را ثابت نمودیم، و این بر بقاء اثر قبر موقوف است، و بقاء آن موقوف به تعمیر در وقت خراب شدن است، و چنانچه بدیهی است مقدمه مستحب به حکم عقل مستحب است، همانطور که مقدمه واجب نیز به حکم عقل واجب است. لذا به وجوب تعمیر بیت خدا در وقت خراب شدن حکم میکنیم، به جهت اینکه فرموده است: «وَلْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ»[۳۹].
اگر کسی اشکال کند که دلیل استحباب زیارت قبر شریف مادامی که باقی است دلالت بر استحباب آن دارد نه همیشه و ابداً تا مستلزم استحباب تعمیر و ابقاء اثر آن شود؛ در جواب میگوئیم: دلیل وجوب طواف نیز اینگونه است و نمیتوان این را گفت زیرا بدیهی البطلان است. آیه طواف، که دلیل وجوب طواف است، مطلق است، و لفظ دوام و ابد ندارد. از خارج معلوم است که این حکم دائمی است. همچنین دلیل استحباب زیارت ـ که عبادت باشد ـ هم مطلق است و قید دوام و ابد ندارد، اما از خارج معلوم است که این حکم دائمی است و موقتی نیست و منسوخ نشده است.
وجه دوم؛ آیه شریفه: «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ»[۴۰]. پیش از این بیان نمودیم که آیات قرآنی دلالت میکند که خانه پیامبر صلی الله علیه و آله از جمله این بیوت است ولو از این جهت که وجود محترم پیامبر صلی الله علیه و آله در آنجا است، و تفاوتی میان زمان حیات و ممات پیامبر صلی الله علیه و آله وجود ندارد. پس کلام را به اعاده آنچه گذشت طول نمیدهم.
علاوه بر آن، دلیل دیگری برای اثبات اینکه خانه پیغمبر صلی الله علیه و آله از جمله این بیوت است، را ذکر میکنیم: ظاهر لفظ (بیوت) این است که منظور از این آیه مساجد نباشد، بلکه غیر مساجد باشد زیرا مکشوف ساختن ـ که سقف نداشته باشد ـ مساجد مستحب است، و افضل مساجد در روی زمین چهار مسجد است: مسجد الحرام، مسجد مدینه، مسجد کوفه، و مسجد اقصی (بیت المقدس) که بدون سقف بنا شدهاند. افضل آن چهار مسجد، مسجدالحرام است و با چشم خودمان میبینیم که مکشوف بنا شده است. لفظ (بیت) نیز حقیقتاً بر مکان مکشوف اطلاق نمیشود، بلکه بیت عبارت از مکانی است که سقف داشته باشد.
چنانچه اطلاقات قرآن مجید شاهد سخن ما است: «لَجَعَلْنَا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فِضَّةٍ»[۴۱]، و: «وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوْاْ الْبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا»[۴۲]. این مطلب به ملاحظه عرف هم واضح است. چرا که اهل عرف به خیمههای اعراب در بادیه (بیوت) میگویند اما به خود بادیه (بیوت) نمیگویند، زیرا صحرا مکشوف است به خلاف خیمهها که سقف دارند. از این جهت در قرآن مجید جائی پیدا نمیکنی که به مسجدالحرام (بیت) گفته باشد، به خلاف کعبه که [سقف دارد و] در چند جا لفظ (بیت) به آن اطلاق فرموده است. مانند جائی که به ابراهیم میفرماید: «وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ»[۴۳]، و: «جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ قِیَامًا لِلنَّاسِ»[۴۴]، و: «ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَى الْبَیْتِ الْعَتِیقِ»[۴۵].
وقتی ثابت شد که منظور از این (بیوت) مساجد نیست بلکه بیوت بنی آدم است، پس حتماً منظور از این بیوت مشرفه که خدا دستور داده است در آنها اسم او ذکر شود، بیوت انبیاء است. به این معنی که آنها قدر متقین است و از همه بیوت انبیاء بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله ما اولی است، زیرا خداوند این بیت و اهل آن را در آیه شریفه: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ»[۴۶] مخصوص به کرامت زیاد نموده است. بعد از این بیت شریف، بیت ابراهیم خلیل اولی است، زیرا نظیر این شرف در حق خانه او هم در قرآن وارد شده است و میفرماید: «أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَّجِیدٌ»[۴۷].[۴۸]
وقتی ثابت شد خانه پیغمبر صلی الله علیه و آله قطعاً داخل در این بیوت است، میگوییم مراد از رفع بیوت در آیه شریفه یا بناء کردن و تعمیر کردن و بلند کردن است، چنانچه خداوند تعالی در قرآن به بلند کردن بناء (رفع) گفته است: «وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنْ الْبَیْتِ»[۴۹]، بلکه این از خود لفظ ظاهر است زیرا رفع بیت عرفاً ظاهر در بناء عمارت و بلند کردن است. یا اینکه منظور از رفع بیت در آیه شریفه تعظیم و توقیر و احترام است.
اگر منظور، معنای اول باشد: آن وقت نص میشود و دلالت صریح بر مطلوب ما دارد. یعنی بر جواز تعمیر قبر پیغمبر صلی الله علیه و آله و بقعه مبارکه؛ و اگر منظور، معنای دوم باشد پس نص خواهد بود در این که بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله از خانههائی است که خدا امر به توقیر و تعظیم آن نموده است. بنابراین خانه او داخل در حرمات و شعائر الله میشود، و در قرآن به خصوص ترغیب به تعظیم حرمات و شعائر فرموده است: «وَمَن یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ»[۵۰]، و: «وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ»[۵۱].
معلوم است که تعظیم هر چیزی به اقتضای حال آن چیز است، و تعظیم خانه به این است که آن را تعمیر نمائی، از خراب شدن حفظ نمائی، آن را مفروش نمائی، در آن چراغ بسوزانی و تاریک نگذاری، در و دیوار آن را ببوسی و آن را به غیر محرمات زینت دهی و از آن در مقابل هر که قصد تخریبش را نماید دفاع نمائی و امثال اینها. آیا نمیبینی که پوشانیدن کعبه با پردهها در عرف تعظیم کعبه است؟ همچنین تعظیم شترها که خدا در قرآن آنها را جزء شعائر قرار داده است اینگونه حاصل میشود که مواظب علف و آب آنها باشی، و سوار آنها نشوی و هکذا. پیش از این نیز گفتیم که تعظیم امری عرفی است و حقیقت شرعیه ندارد.
در نتیجه اگر مراد از رفع بیوت در آیه شریفه معنای دوم، یعنی تعظیم و توقیر باشد آن وقت آیه نیز بر استحباب تعمیر و بر بیشتر از این معنا دلالت میکند، یعنی بر استحباب امور چندی غیر از تعمیر که آنها نیز عرفاً تعظیم خانه شمرده میشود.
بناء را بر معنای دوم نیز میتوان گذاشت و با دو آیه شریفه دیگر که در خصوص تعظیم حرمات و شعائر خدا نازل شده است نیز میتوان بر استحباب تعمیر با همان تقریب که بیان نمودیم استدلال نمود. یعنی تعظیم هر چیز نسبت به اقتضای آن چیز است. تعمیر خانه عرفاً تعظیم خانه است. بلکه با بناگذاشتن بر معنای اول نیز میتوان با این دو آیه استدلال نمود اما نه از این جهت که فرموده است: «أَنْ تُرْفَعَ» به آن معنائی که بیان نمودیم، بلکه از این جهت که فرموده است: «وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ». زیرا بدیهی است خانهای که خدا دستور دهد اسمش در آن ذکر شود، از شعائر و حرمات است چنانچه مساجد از آنها است و این معنا پر واضح است.
وجه سوم؛ خدای تعالی در آیه شریفه: : «فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ»[۵۲]، کسانی را که به پیغمبر صلی الله علیه و آله ایمان آورده، و او را، خواه در حیات یا در ممات او، تعظیم و توقیر و نصرت و یاری نمودهاند مدح و تمجید کرده است، پس اگر کسی ادعا کند که اینها مختص به زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله است باید ادعا نماید که ایمان به او و نصرت و یاری او نیز مختص به حیات آن حضرت است؛ بطلان آن بدیهی است. نیز، اگر کسی توهم نماید که میت جماد است و قابل نصرت و تعظیم نیست، این توهم به دو جهت سخیف است:
اول این با ایمان منقوض است، زیرا میگوئیم میت جماد است و قابل این نیست که به او ایمان بیاوری، پس چگونه به او ایمان آورده میشود؟ نصرت و تعظیم نیز همین شکل است. [یعنی همانطور که ایمان به او با تصدیق گفتههای او است، تعظیم و نصرت نمودن او با احترام گذاشتن به قبر شریف و اسم شریف او و یاری کردن دین او است.]
دوم سابقاً دانستی که تعظیم هر شیء به اقتضای آن شیء است. نصرت هر شیء نیز به اقتضای آن شیء است. آیا نمیبینی که بتپرستان زمان ابراهیم گفتند: «حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلینَ»[۵۳]؟ حال آنکه بدیهی است که آن بتها جماد بودند و از سنگ و زر و نقره ساخته شده بودند، با این حال سوزاندن ابراهیم را یاری کردن به این جمادات شمردند. میت از این جمادات برای صدق نصرت و تعظیم اولی است.
پس اگر کسی دشمنی را دفع نماید که بخواهد قبر معین را نبش نماید، یا در دین او فساد نماید، یا احکام او را تغییر بدهد، به این شخص صدق میکند که نصرت و یاری او نموده است، همانطور که اگر قبر او را تعمیر نماید و با پردهها زینت دهد، و شبیه کعبه کند و غبار قبر را جارو کشد و پاک نماید و برای زیارت حاضر شود، و قبر او را ببوسد و سلام بدهد؛ به این شخص صدق میکند که او را تعظیم و توقیر نموده است. بدیهی است که کسی در صدق عرفی همه اینها که گفتیم شک نمیکند، چنانچه در صدق نصرت بتها و یاری کردن آنها با سوزانیدن ابراهیم شک نمیکند.[۵۴]
وجه چهارم از بعضی آیات شریفه روشن میشود که در امتهای پیشین بنای معبد نزد خوابگاه صالحین برای نماز و عبادت در آنجا از شیوه مرضیه مؤمنین بوده است. شاهد آن قصه اصحاب کهف است که وقتی اهل آن زمان از حال و قصه آنان مطلع شدند و به در غار آمدند در میان خود دچار اختلاف شدند.
جماعتی (کفار) گفتند: بنیانی بسازیم که در غار مسدود شود. جماعتی (مؤمنین) گفتند: بالای این مکان به سبب شرافت آن که بندگان صالح خدا خوابیدهاند، مسجد میسازیم و در اینجا نماز و عبادت میکنیم که به جهت شرافت ثواب و اجر آن بیشتر میشود. آنان در این مطلب به جماعت کفار غالب شدند و گفته خودشان را بهجا آوردند و مسجد و معبد ساختند.
خدا این قضیه را در قرآن بدون انکار حکایت میکند و میفرماید: «إِذْ یَتَنَازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیَانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِدًا»[۵۵]. آیا اصحاب کهف نزد خدا از پیغمبر صلی الله علیه و آله ما افضل بودند؟ یا آیا غار و خوابگاه آنان از خوابگاه پیغمبر صلی الله علیه و آله ما و مدفن شریف او اشرف بود؟ پس چرا ما در آنجا مسجد و معبد نسازیم که هم آن بزرگوار را زیارت نمائیم و هم به جهت شرافت مکان، خدا را در آن مکان شریف نماز و عبادت کنیم تا اجر و ثوابش بیشتر شود؟ آیا فهم و ادراک و فطرت ما از آنها کمتر است؟
همه مطالب سابق که درباره زیارت پیغمبر صلی الله علیه و آله و قبر شریف آن بزرگوار از طریق آیات شریفه ثابت نمودیم در حق خلیفه پیغمبر صلی الله علیه و آله ، علی علیه السلام نیز از طریق آیه شریفه: «أَنفُسنَا وَ أَنفُسکُمْ»[۵۶] ثابت میشود، زیرا خدای تعالی در آیه مباهله او را نفس پیغمبر صلی الله علیه و آله شمرده است و امت اتفاق کردهاند بر اینکه مراد از لفظ «أَنفُسنَا» در آیه مباهله علی(علیه السلام) است.
لازم به تذکر است که اول فخر رازی که از متعصبین علمای اهل سنت است، در تفسیر کبیر خود گفته است که این مطلب ـ یعنی مراد بودن علی علیه السلام از آیه (انفسنا) ـ میان اصحاب حدیث و ارباب تفسیر متفقعلیه است، یعنی همه مفسرین و محدثین بر این مطلب متفقاند و اختلافی در آن نیست.
دوم حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام به هارون الرشید فرمود که امت، همه نیکان و بدان آنان، بر این مطلب متفقاند. و مطلب تا چه اندازه واضحتر از آفتاب بود که هارون الرشید، از اسیر خود موسی بن جعفر علیهما السلام این حرف را قبول کرد و رد ننمود، بلکه نتوانست رد نماید؛ زیرا انکار بدیهی باعث افتضاح خلیفه میشد.
از ابن ابی الحدید که او نیز از اعاظم علمای اهل سنت است، نقل شده که گفته است: «انصاف این است که با این آیه شریفه یعنی آیه مباهله میتوان استدلال نمود بر اینکه جمیع اوصاف کمالیه و مقامات و شئونات پیغمبر صلی الله علیه و آله در حق علی علیه السلام ثابت است، زیرا خدا او را نفس پیغمبر صلی الله علیه و آله میشمارد به جز در صفت نبوت که آن به دلیل دیگر خارج است».
بله؛ بعض زائران پیشانی خود را مثل سجدهکننده به آستانه مبارکه میگذارند پس اگر منظور از این عمل سجده شکر برای خدا به جهت توفیق دادن او به زیارت باشد، سجده شکر برای خداوند تبارک و تعالی است، و اگر به قصد سجده به صاحب قبر باشد بدون هیچ اختلافی از نظر امامیه حرام است[۵۷]، و در این صورت باید تنها از این عمل نهی شود، نه از کلی زیارت. چنانچه اگر کسی چیزی را که مبطل نماز است به نماز خود اضافه کند، مثلاً نماز را پنج رکعت بخواند یا در هر رکعت دو رکوع و چهار سجده انجام دهد، او را از آن زیاده مبطل نهی میکنند نه از مطلق نماز.
اگر قصد این زائر معلوم نبود که سجده شکر برای خدا انجام میدهد که عبادت باشد، یا سجده به صاحب قبر میکند که حرام باشد یا فقط به جهت تبرک این کار را میکند ؛ مقتضای قاعده (حمل فعل مسلم بر صحیح) این است که آن را بر سجده شکر و یا قصد تبرک حمل نمائیم و تفتیش هم به مقتضای آیه شریفه: «وَلَا تَجَسَّسُوا»[۵۸] جایز نیست. چنانچه در سایر افعال مسلمان، اگر فعل ذووجهین باشد، همین کار را انجام میدهیم. مطالبی که گفته شد، همه اش واضح است و کسی که انصاف داشته باشد و قلب خود را از عصبیت خالی کند و عناد نورزد، از قبول آن اباء و امتناع نمیکند.
دلیل اینکه ما در این رساله برای اثبات این مقصود مهم به ذکر آیات شریفه اکتفاء نمودیم و خبری از اخبار را ذکر ننمودیم این است که کلام و احتجاج به طول نکشد و قیل و قال زیاد نشود. زیرا راه خدشه وارد کردن در اخبار وسیع است؛ از جهت طعن در سند خبر، یا وجود معارض با خبر، یا احتیاج به علاج تعارض دو خبر. دیدگاه علما در این مقامات مختلف است و همه این بحثها در آیات شریفه ساقط است. زیرا بدیهی و ضروری است که آیات شریفه همه قطعی الصدور است و هیچ خبری با آیات شریفه معارضه نمیکند.
از اینجا معلوم میشود آنچه در بعضی اخبار وارد شده است که از تعمیر قبور و سایه ساختن بر آنها نهی فرموده، شامل قبر پیغمبر صلی الله علیه و آله نمیشود. بلکه اگر فرض شود که خبری خاص وارد شود و مخصوصاً از تعمیر قبر پیغمبر صلی الله علیه و آله نهی کند، رد آن خبر، در صورتی که تأویل آن ممکن نباشد، واجب است.
زیرا گفتیم هر حدیثی که موافق کتاب خدا نباشد قابل قبول نیست. به تحقیق دانستی که قرآن دلالت مینماید بر اینکه خانه پیغمبر صلی الله علیه و آله داخل در بیوتی است که خدا اذن داده که آن خانهها رفعت یابد و اسم خدا در آنها ذکر شود و دعا و استغفار و استشفاع به پیغمبر صلی الله علیه و آله شود و در این مطلب بین حیات و ممات پیغمبر صلی الله علیه و آله فرقی نیست.
و لا حول و لا قوة إلّا باللّه، و أفوّض أمری إلى اللّه، إنّ اللّه بصیر بالعباد، و صلّى اللّه على محمد و آله الأمجاد، و لیکن آخر دعوانا أن الحمد للّه ربّ العالمین.
منبع: سایت عصر شیعه
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}